-
کابوس های سیاه
پنجشنبه 8 مرداد 1388 02:49
کابوس های سیاه فرزندان مثل ماهِ آفتاب را به روز روشن می برند تا تباهی نمور آغاز نفرین مادران در باد طولانی ترین کسوف قرن
-
چمن ها راه می روند آسفالت ها گل می دهند
دوشنبه 5 مرداد 1388 17:17
ماه چه کودن نگاه می کرد و آسفالت را از قالی گل دار لاکی نمی شناخت ماه تیر از اواخر خرداد شروع شده بود باد صفحه های تقویم را جابجا می کرد رفته گران شب ها میخک قرمز می چیدند تا زمین برای کشت فردا آماده شود
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 فروردین 1388 16:18
. . . گاه می نشیند بر دلم یک سئوال چرا به پایان نبرم جمله هستی ام را با نقطه ی یک گلوله؟ . . . هر چه بیش می گذرد این تکه از شعر ولادیمیر را بیش تر دوست تر دارم ...
-
شصت و چند کیلو گرم
دوشنبه 28 بهمن 1387 03:03
به زیارت دریا می روم از چند شنبه بازاری دو متر طناب اعلای پنبه ای خواهم خرید نه! نه ! برخواهم گشت این خاک شادمان مسمومیت حاد غذایی و موج استفراغ بر خواهم گشت درخت دخیلی خواهم یافت تک درختی کهن در دشتی پیرتر از آرزوهای این مردمان صبر خواهم کرد تا خیل دخیل و خیال به خواب بروند آنگاه سنگین ترین دخیل را به درخت معجزتی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 بهمن 1387 02:04
از شما چه پنهان هوس شعر کرده ام . حسی شبیه ویار در من می چرخد دیر وقت است اگر نه!به آتنا زنگ می زدم تا تازه ترین شعرش را بریزد در گوش م
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 دی 1387 02:31
کمی از شب من شاید ریخته بود بر گیسوان ات وگرنه مریخ تو را حمیرا صدا می کرد!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 آذر 1387 03:25
مسافر کوچولو پیامی بزرگ داشت بزرگ تر از بال یک پروانه شاید باغچه ی ما گل سرخ نداشت باد می آمد باد می آمد در باغچه ی خزانی ما چه بی موقع گل داده این شاید نسترن باد می آمد باد می آمد وقتی که ایستاد چیزی چیزی از ما کم بود حالا این هوا هر چه قدر ابری هم شد باز باد از آن طرف که نمی وزد نه نمی وزد باز هم در این حفره کمی ابر...
-
خ
پنجشنبه 11 مهر 1387 17:47
می خواهم بخوابم خسته ام ملافه ای سپید به روی خودم می کشم اما می ترسم تا تو پیراهن سیاهت را از جامه دان در آوری هر رنگی به تو می آید بیا وآبی بپوش تا دوباره خواب دریا ببینم مادرم همیشه پیراهنی سیاه دم دست دارد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 شهریور 1387 03:23
پاندول شده ام.
-
شکیبایی اش چه زود سر رفت
سهشنبه 1 مرداد 1387 17:26
ازنگهبانی رد شدیم جزیره بی خبری پشت سرمان بود از تبعید خود خواسته بر می گشتیم مرخصی مان آغاز شده بود در سر رسید بیست و هشتم تیر علامت خورده بود .پیچ ها را رد می کردیم با سمند زردی رادیو روشن بود ناگهان خبری به سر من شلیک شد . و سه تصویر از جلوی چشمم گذشت یا کمی ایستاد و رد شد تصاویری از "هامون" روزی روزگاری وپیرمرد...
-
پرنده مردنی ست ...
شنبه 1 تیر 1387 14:48
بالای کوه مقابل ام عقابی خودش را به باد سپرده و من پا هایم در لا به لای سنگ ها دارم پرواز را از یاد می برم
-
.....
شنبه 1 تیر 1387 14:47
به ذهن ام می رسد این مواد معدنی پس از استخراج فراوری می شوند ذوب می شوند شمش می شوند به فروش می رسند ... اما آیا...! این سرب ها چه قدرش گلوله خواهد شد و گلوله ها از کدام لوله به کجا خواهد نشست بر آهویی ماده در بهار یا پرنده ای .دوستی یا دشمنی چه فرق می کند تنی را سرد خواهد کرد اما ما اینجا روی استخراج می کنیم
-
یاد داشتی در پله ی سه هزار پنج معدن سرب و روی انگوران
چهارشنبه 29 خرداد 1387 16:58
در ارتفاع سه هزار متر از سطح دریا روی تخته سنگی مایل به سمت چپ ام نشسته ام سمت چپی که شمال است و به جایی از دریا می رسد . ده متر به سمت شرق من پرنده ای که نام اش را نمی دانم پرنده ای که سینه اش نارنجی ست پشت اش سفید است سرش خاکستری و شاه پر های سیاه دارد تنها نشسته بر تخته سنگی و بسوی جنوب چرخیده نگاه می کند
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشت 1387 01:36
می دانم می آیی این جا ، آن جا لای این ورق ها دنبال سایه ات روی این سپیدار این روز ها این شب ها آشیانه ی یک کلاغ
-
اصلاحیه
پنجشنبه 12 اردیبهشت 1387 16:16
فکر نمی کردم ماموران خدوم اداره ی فخیمه ی نظافت کلمات تا پشت در که نه تا داخل اتاق خواب من که چه عرض کنم بیشتر بیداری ام قدم رنجه نمایند و خواهان حذف کلمه به قول آن ها بیماری زا و واگیر دار و پیف پیف گلاب به روی تان(( اسهال)) گردند. اما شدند. بنده هم که از چم وخم این گونه مسائل بی اطلاع نیستم . بل کم اطلاع هستم . از...
-
طرح قرن
دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 23:53
در قرن بیست و چند بزرگ ترین دشمن بشر اسهال است!
-
شعری از برتولت برشت به نام درباره ی بهار برگردان علی عبداللهی
پنجشنبه 1 فروردین 1387 03:35
دیر زمانی پیش از آنکه ما آزمندانه به نفت آهن و آمونیاک روی آوریم هر سال در زمانی معین درختان ناگزیر و شتابان سبز می شدند ما همگی به یاد می آوریم روزهای بلند را آسمان روشن را و دگرگونی هوا را که فرا رسیدن ناگزیر بهار را نوید می دادند با آنکه در کتاب ها هنوز هم درباره ی این فصل فرخنده نکاتی می خوانیم اما دیری است بر...
-
کژتابی های یک ذهن کمی تا کمی بیشتر بیمار پیرامون شکر
دوشنبه 29 بهمن 1386 22:46
طوطی نبودیم یا بودیم و شکر نبود یا بود زمانی به هند صادر می کردیم و خلاصه کاروان های قند پارسی بود که مجلد به بنگاله می رفتند. امروز هم دو سه نفری وارد می کنند و طوطی دل ما هم که بر لب شما از بهر پسته آمده بود که به شکر اوفتاد! اوف! حال از این که نگذریم حکایت داریم خوش یا کمی خوش نه خیلی کم خوش نه ای . شنیده اید که...
-
همه چیز تعطیل است
پنجشنبه 18 بهمن 1386 00:09
هنوز از به زمین افتادن درخت زنان آن رعنای شانزده ساله نگذشته بود که خبر آمد عصر پنج شنبه ها هم تعطیل است. تعطیلات هی زیاد می شوند . دلیل تعطیلی را که شنیدم با خودم گفتم چه طور چشم من به این بهانه نیفتاده . دوباره سر زدم پیدا کردم. همیشه بهانه ای هم برای تعطیلی این روزها نیاز نیست. با خودم گفتم حالا آخرین عصر پنج شنبه...
-
من رویایی دارم
پنجشنبه 4 بهمن 1386 18:08
1950 - کارولینای شمالی : مرد سیاهپوست از آب سردکن مخصوص سیاهان آب میخورد : اول دسامبر سال 1955 : رزا پارک دو ماه بعد از اینکه حاضر نشد در یک اتوبوس جایش را به یک سفیدپوست بدهد ، انگشتنگاری میشود 1963 - واشنگتن دی سی : در اوج سخنرانی مشهور مارتین لوترکینگ -I Have A Dream- وی دستش را در جلوی بنای یادبود لینکلن بالا...
-
دوتار حاج قربان
سهشنبه 2 بهمن 1386 12:03
دوتار حاج قربان تنها شد . http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-1072720&Lang=P http://culture-music.net/events.php?id=128
-
انار
جمعه 14 دی 1386 23:52
انار پاره پاره نمک ریخت بر جراحت سرخ و من دانه های روی فرش را به نخ کشیدم چشم های تو می سوخت
-
تک عکس سال یونیسف
سهشنبه 27 آذر 1386 17:30
این تک عکس سال یونیسف است بی هیچ شرحی اما شرح اش را من شنیده ام دختر بچه ای یازده ساله که پدرش او را در قمار باخته! در کنار حالا دیگر شوهرش این جا افغانستان است! در این کشور هنوز دختران فروخته می شوند یا سر طلب پرداخت می شوند .معامله می شوند در کل جز ء دارایی های منقول پدر و بعد ها شوهر محسوب می شوند. در این کشور به...
-
صبح جمعه
شنبه 17 آذر 1386 00:02
از خواب بیدار شدم ساعت اتاق ام ساعت ۲ را نشان می دهد اما کاملن روز است به ساعت دقت می کنم به ظاهر که خراب نیست کار می کند و عقربه ثانیه شمار اش دارد هی می چرخد صدای تیک تاک اش هم که شنیده می شود یعنی دو بعد از ظهر است ؟ ! بلند می شوم و به داخل هال می روم کسی نیست .ساعت هال را نگاه می کنم آن هم دارد کار می کند و ساعت...
-
تولد هر دریا
پنجشنبه 17 آبان 1386 23:27
باد های اساطیر روسری تو را می برد هرجا به زمین می افتاد دریا می شد دریا شفق سپیده آبی مسی سپید
-
امروز
سهشنبه 8 آبان 1386 20:48
چند روز است درون ام آتش بازیست رفته بودیم میدان بار انگور بخریم انگور سیاه تمام شده بود برنج خریدیم بر می گشتیم رادیو روشن بود ترافیک بود گاری دستی تمام کیسه پاره هایش پخش بود جوان گاریچی دراز مرده بود نفهمیدیم که کی چند ده متر رد شدیم بعد از چند دقیقه صدای رادیو را شنیدم فردا صبح از روبروی خانه ی .... پیکر قیصر امین...
-
شعری از اریش فرید به برگردان خسرو ناقد به نام: ما و عشق
دوشنبه 16 مهر 1386 18:34
ما وعشق ما را با عشق چه کار؟ کدام مددی داد عشق به ما در برابر بیکاری در برابر هیتلر ها در برابر آخرین جنگ یا دیروز وامروز در برابر ترسی که فرا می رسد و در برابر بمب ها ؟ کدام مددی در برابر آن چه نابود می کند ما را؟ هیچ هیچ: عشق با ما خائن بود ما را با عشق چه کار؟ عشق را با ما چه کار؟ کدام مددی دادیم ما به عشق در برابر...
-
ای درد مرا درمان
جمعه 30 شهریور 1386 19:50
حال ام خوب نیست و بیشتر حال ام خوب نیست چون کش می آید این روز ها ومثل چرک بیرون نمی ریزد روی سطح زیادی سفید . سفید تر از ملافه یا این زیر پوش که شبیه کفن شده نمی دانم این برامدگی ذهن ام از سرطان است یا آبستن ام نمی دانم؟ آخر من که با کسی هم خوابه نشدم این توده بی شکل زنده نیست من سرطان دارم حالا باز هم نمی دانم بروم...
-
اصلن نخونیداگه خوندیدو پشیمون شدید به من ربطی نداره گوشامو گرفتم
یکشنبه 25 شهریور 1386 03:17
حواس ات کجاست؟ دارم با تو حرف می زنم به حرف های خود ام هم گوش نمی دهم چه بهتر ! از بس مزخرف می گویی سر خود ام داد نکش ! من و خود ام هی داریم با هم قاطی می شویم اصلن نمی دانم کی خود ام ام کی من ام !هیچ نگران من نباشید حال ام خوب نیست ! ! حالا اگر دوست دارید خوب جلوی شما را نمی گیرم نگران شوید این جوری دلخوری پیش نمی...
-
توهم خیابانی
جمعه 2 شهریور 1386 19:24
در خیابان راه می روم ناگهان احساس می کنم تو را دیدم سر می چرخانم با خودم می گویم این خانم چقدر شبیه اش بود اما بیشتر که نگاه می کنم شباهت ها کمتر می شوند کمتر و کمتر دقیق که می شوم شباهتی نمی بینم هیچ شباهتی عبور کرده ام پنجاه قدم خانم سواره ای به من پیاده نگاه می کند نظرم می افتد به او وسرم که پایین می افتد سریع بالا...