یک نمی دانم

آمرانه

یک نمی دانم

آمرانه

گلستان ، آتش شد

دست ابراهیمی نبود

من ندیدم

تا تبر 

بر دوش بت بزرگ بگذارد

 شاید که از شرم درختان

وارهم


نظرات 4 + ارسال نظر
شازده خانوم چهارشنبه 22 دی 1389 ساعت 09:13 ق.ظ http://shazdekhanoom.blogsky.com

دوست عزیز سلام
حالت شما چطوره؟
ممنونم بابت همدردی که با من داشتی
امیدوارم همیشه روزها بر وفق مرادت باشه

سلام و سپاس
درد چیزی ست که خوب می فهمم ،
کمین کاری ست که می توانستم انجام دهم می دانم وقتی که دوست خطاب می شوم کمین کاری بود که کار هم نبود در برابر بزرگی کلمه دوستی شرمگین می شوم

شازده خانم چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 10:56 ق.ظ http://shazdekhanoom.blogsky.com

دوست خوبم ممنونم از کامنتی که در بلاگم گذاشتی و متشکرم که به یادم هستی

k1 یکشنبه 3 بهمن 1389 ساعت 01:03 ق.ظ http://destructionsongs.blogfa.com

سلام به شما،

شاید این شعر اصلا به آتش سوزی گلستان ربطی نداشته باشد و شاید هم دقیقا به خاطر آن سروده شده باشد
ولی من که دوست داشتم دومی درست باشد
اصلا بی خیال، چه شایدِ احمقانه ای!

من محمد هستم، داروین میعادگاه بوده است چند باری_
آدرس اینجا را از خودتان گرفتم.
خوب باشید _.
راستی قرار گذاشتیم که به وب من هم بیایید، خودم فکر می کنم کمی قدیمی می نویسم.البته من را تازه کار قلمداد کنید.

k1 چهارشنبه 20 بهمن 1389 ساعت 12:09 ب.ظ http://destructionsongs.blogfa.com

سلام به شما دوست عزیز،

من بی صبرانه منتظر کار جدیدی از شما هستم.
البته هنوز نوشته های پیشین شما رو نخوندم. شاید هم بهتر باشه اول آنها رو بخونم!#

من وبم رو به روز کردم و دوست دارم نظر شما رو در مورد پست جدیدم بدونم. اما این دیگه ترانه نیست.
امیدوارم بعدا بیشتر با هم صحبت کنیم.
بدرود_.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد