-
~~~
دوشنبه 1 اسفند 1390 17:48
دهانام ماهی که میشود روی گوشات ماه موج میزنی !
-
عاشقانه شعری از طاهره صفارزاده
پنجشنبه 10 شهریور 1390 18:15
به سوی لذت آب های شور سفر می کنیم در قایقی بی قطب نما از هیچ جا از هر جا به هیچ جا سیری در سرود بدنهامان پستانهایم زمزمه دستهای ترا باور می کنند دستهایی با انعطاف قلبی مهربان ما به سوی داغی ظهر تابستان می رانیم وقتیکه مردان در جامه های زمستانیشان می لرزند امواج بر خیابانهای ابری آبها حرکات ما را یادداشت می کنند تشنگی...
-
گزین گویه 2 شکست
پنجشنبه 10 شهریور 1390 01:11
برنده ای وجود ندارد، تنها بازندگان ابله اند که گمان می کنند برده اند ، می توان بازنده ی خوبی بود سخت است اما می توان !
-
گزین گویه 1 ( نون میم یا )
سهشنبه 8 شهریور 1390 13:11
آنکه می گوید می داند ! دروغ می گوید!
-
مردگان این سال
یکشنبه 15 خرداد 1390 18:20
مردگان این سال بر زندگان می گریستند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اردیبهشت 1390 16:32
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 اسفند 1389 22:40
مردم سرزمین آفتاب تابان دوباره به تماشای شکوفه های گیلاس می روند من می دانم من می دانم من می دانم
-
بازی
دوشنبه 23 اسفند 1389 20:09
مرد ها از پا سر ما می خورند زود از کوره در می روند از کمر از دست می روند از سر می گیرند از سر از سر می میرند از پا در از پا در می آیند می آیند با اسب می آیند با داس و با سبد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 دی 1389 19:35
گلستان ، آتش شد دست ابراهیمی نبود من ندیدم تا تبر بر دوش بت بزرگ بگذارد شاید که از شرم درختان وارهم
-
ت
دوشنبه 22 آذر 1389 01:50
می دانم گاهی می خواهی مطمئن شوی دیوانه ام می خواهی بدانی ماه با دریا ، دیوانه و پلنگ چه می کند؟ و در لفافه هی پیچ می خوری و موج می زنی بلند آواز می شوم با آنکه می دانم دوباره خیال ات سبک خواهد شد و سرت سنگین و من نباید تا... . . . تا از سرت بپرد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 آذر 1389 15:09
از این کار ده / یازده سال می گذرد خیلی تغییر کرده ام زبان ام ، خودم ، روحیه ام و فضایم اما چیز هایی تغییر نکرده اند از این چیز ها یکی هم داغی ست در سینه ام جرعه ای زین جام بر زمین ریزیم به یاد هم دیارانی عاشق عاشقانی دشنه آجین گشته در پاییز پاییز تلخ و هراس انگیز اما باز پر امید! گویا هر برنده تیغ و تیز دارد با رگ و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 آبان 1389 18:11
فیلمی در فضای مجازی می چرخید که نمایش یک قتل بود شاید خیلی ها دیده باشند دوستی در فیس بوک به اشتراک گذاشته بود و من هم شرحی بر آن نوشتم که اینجا دوباره می آورم اش واقعن نمی دانم کامنت گذاشتن من هم شاید از جنس همان فیلم گرفتن ها و شوخی های مبتذل باشد حالا که می بینم دوستانی لایک هم کرده اند نمی دانم شک کرده ام که آیا...
-
کوتاه زیاد بلند
دوشنبه 19 مهر 1389 18:23
کوتاه بود آن خوشبختی برای من زیاد بود شاید برای تو کم بلند بود مو های تو و باد و صورت من خوش بخت بود کوتاه بود دست من
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 شهریور 1389 02:26
مشت ام را هر جوری بگیرم برای تو باز است چه گلی باشد در دستان من چه پوچی در را باز کن ! پشت درم با گلی در دستم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 شهریور 1389 19:41
می توانم درک کنم چرا از من دور می شوی دنیا در حال انبساط است اما زمین که هر روز دارد کوچک تر می شود و پا های ما بزرگ تر ماه که می دانی دارد از زمین دور تر می شود هنوز اما جاذبه اش زمین را دریایی تر می کند گفتم که جهان در حال انبساط است من در حال انقباض ونظریه ی جدیدی می گوید جهان ما جهانی ست که درون سیاه چاله ای از...
-
گمراه عالم ام
چهارشنبه 27 مرداد 1389 02:41
کسانی که مرا خوب ! می شناسند می دانند که اصلن پس هیچ کار من هدفی نیست ! هیچ وقت نه من مقصدی داشته ام و نه مقصودی همیشه فکر کرده ام مسیری ست که باید بگذرد و البته افتخاری نیست این ها ، این ها شاید همه از نقاط ضعف من باشد که قالبن هست نمی دانم اما آموخته دومی که در نبشته قبلی گفتم از دوست ام آموخته ام را خاطر تان هست یا...
-
آیین مهر
چهارشنبه 13 مرداد 1389 14:14
فرصت خیلی کم است خیلی بیش از آن که فکر کنیم کم است آن قدر کم که وقتی برای سوءتفاهم نیست وقت برای مهربانی کم است و این حقیقت دارد من گاهی با مهربانی دوستان ام را آزار می دهم و بعد خودم از آزار دیدن آن ها آزار می بینم اما نمی فهمم شان زیرا که می دانم فرصت کم است و گاهی البته گاهی چنان مهربانی می کنم که انگار فردایی نیست...
-
باشد باشد
دوشنبه 11 مرداد 1389 18:41
چخماق ها کار نکردند دست کبریتی هم نبود پس این آتش از کجا شروع شد که من در آن وطن کردم و تو حاضری از شر گرمای در کنارش دستان ات را آواره برف کنی و در غار یخی سنگر بگیری وقتی شروعی در کار نبوده است چگونه می توانم به باور جرقه و بارقه ایمان بیاورم بگویم همه چیز تمام شد وقتی شروع اش را من نبودم تو نبودی هیچ کس نبود پایان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 تیر 1389 22:33
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1389 03:34
اگر باد به پنجره پیله کرده بود اگر دریا سر به سنگ می زد اگر ابرها در مکث باران اند اگر حنجره می پاشید بر دیوار اگر آینه را بخار گرفته بود اگر سنگ ها صبور نبودند به من زنگ بزن! اگر خواستی به من زنگ بزن!
-
سبزه در تاریکی
یکشنبه 8 فروردین 1389 02:10
می خواستم بهاریه ای بنویسم دیدم و حس کردم سردم است آب و هوای این روزها که بیشتر شبیه روزهای ماه آخر پاییز است تا آغاز بهار،کمی به فکر فرو رفتم طبیعت چه می خواهد به ما بگوید که امسال آفتابی و بهاری نیست و هوا سرد است و من دوباره دارم پالتو می پوشم مریض ام و سرفه می کنم و سردم است شاید همیشه بهار به این راحتی نمی آید...
-
مرور معاصر
چهارشنبه 28 بهمن 1388 19:03
تا شاه کفن نشود این وطن، وطن نشود از روزی که میرزا رضا کرمانی به سوی ناصرالدین شاه تیر در کرد و" شاه شهید " بر قبر معشوق اش به خاک افتاد و میرزا گمان برد کار تمام است یا وقتی که میرزایی دیگر ملکم خان شاه کلید یافته بود و تمامی ادبار این ملک را تنها در نبود یک کلمه می دید که اگر باشد دری بسته نخواهد ماند و آن...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 دی 1388 23:47
نمی دانم های من چیز جدیدی نیست چیزی که جالب است این است که به سرعت دارد به حجم آن ها افزوده می شود یعنی با زمان نتیجه ای عکس دارد ، هر چه که می گذرد من چیز های بیشتری را نمی دانم؟ در این روزگار که آدم از اتفاقات عقب می ماند یکی از چیز هایی که من نمی دانم تکرار می کنم تنها یکی از چیزهایی که من نمی دانم این است که آیا...
-
شعر یک دوست و ...
پنجشنبه 19 آذر 1388 16:12
دوست خوب من از من خواست تا چیزی درباره این شعرش بنویسم پشت گوش انداختم زیرا زیاد تحلیل و تشریح را دوست ندارم بیشتر دوست دارم لذت ببرم . با نمی دانم ها منافات دارد شاید بوی دانسته هایی بدهد آخر به هر حال شرط انصاف ندیدم پس پاره ای از نظر معنایی سعی کردم بازش کنم تا چه افتد شما هم اگرخواستید مرا کمک کنید به ویژه شما که...
-
چه رقصی کردیم یا مو های سیاه ات بلند باد در باد
سهشنبه 10 آذر 1388 17:11
چه رقصی کردیم پیراهن قرمز ت چه گاو بودم تو ماتادور تو ما تا دور ما تا دور تو را ما دور ترا ما دل نبودی تو نبودی تو ما نبودی تو تا نبودی تو دور نبودی! من دور من گاو بودم
-
واگویه های نمی دانم
جمعه 22 آبان 1388 08:28
درختی شاید چند درخت که عظیم ترین طوفان ها هم خم به ابروی شان نمی آورد، سرو حالا چه فرق می کند کاج زیاد نیست اصلن امکان زیاد بودن وجود ندارد درخت تیمار می خواهد هرکاری را خواهم کرد یا خیلی کارها را نخواهم کرد می دانی و چیزهایی می دانم اما حجم حجیم ندانسته ها هماره همیشه گی ست آن قدر که هیچ دانسته ای از این آوار بیرون...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 آبان 1388 21:57
بورخس در کتاب "این هنر شعر" از قول برنارد شاو می گوید: افلاطون نمایش نامه نویسی بود که سقراط را اختراع کرد،...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 آبان 1388 22:17
من خواب دیده ام
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 مهر 1388 21:39
از زیتون زار تا مدیترانه چشم های تو را حمل می کردم
-
تکرار دو سال پیش
یکشنبه 11 مرداد 1388 18:34
دو سال پیش در ۲۹ تیر ماه روی همچین صفحه ای آوردم نوشتن اش باید همان حوالی باشد دوباره دوست دارم در میان باشد نگاه تو وقتی خطرناک می شود تو را دیدم در میدان انقلاب رفته بودم کتاب بخرم ایستاده بودی بر اندازت می کردم رفتی مرا هم بردند . . . حالا باور نمی کنند هر چه می گویم من از کنار آن خواب ها رد نشدم خواب های من سیاه و...