یک نمی دانم

آمرانه

یک نمی دانم

آمرانه

گمراه عالم ام

کسانی که مرا خوب ! می شناسند می دانند که اصلن پس هیچ کار من هدفی نیست ! هیچ وقت نه من مقصدی داشته ام و نه مقصودی همیشه فکر کرده ام مسیری ست که باید بگذرد و البته افتخاری نیست این ها ، این ها شاید همه از نقاط ضعف من باشد که قالبن هست نمی دانم اما آموخته دومی که در نبشته قبلی گفتم از دوست ام آموخته ام را خاطر تان هست یا نه ؟!خودم تجربه کردم تا تجربه قبلی آخرین باری باشد که از تجربه دیگران استفاده می کنم و راه ام را خودم بروم حتا اگر آسمان و زمین بگویند این راه غلط است من راه خودم را می روم و می دانم این راه به هیچ کوره دهی هم منتهی نخواهد شد اما تنها می روم با پا های خودم می روم می روم می دانم به جایی نمی رسم اما می روم می روم به جایی نمی رسم می دانم می دانم بگذار دیگران عده ای از مردم فکر کنند به جایی رسیده اند و عده ای دیگر فکر کنند قرار بوده به جایی برسند و نرسیده اند  و من با لبخندی از کنارشان گذر کنم یا نکنم
نظرات 4 + ارسال نظر
طاهره چهارشنبه 27 مرداد 1389 ساعت 12:47 ب.ظ

سرکی کشیدم که نوشته ی قبلی ام را تکمیل کنم و آن اینکه در مهر و مهربانی تو شکی نیست و کم تعدادند افرادی اینگونه در دنیای اطرافم، اما مسئله من چیزی بوده است در پس مهرت .فقط همین.

طفلک مهربانی آن قدر شفاف است که پسی ندارد مثِ شیشه مثِ بلور روزی اگر چیزی را خواستم قائم کنم پشت شیشه قائم اش نمی کنم هزار تو های زیادی است برای مخفی کردن چیز هایی نه که بلد نباشم مخفی کاری که بسیار ماهرم در دید عده ای من مرومز ترین موزی عالم ام

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 مرداد 1389 ساعت 01:06 ب.ظ

همین که می روی کافی است، خواه ناخواه خواهی رسید اما خواهی دید که هر رسیدنی آغازیست برای رفتن و رفتن و رفتن، رسیدنی در کار نیست رفیق!!!
پر توش و توان بتاز که تجربه ها در انتظارند مهربان.

طاهره چهارشنبه 27 مرداد 1389 ساعت 01:11 ب.ظ

نوشته قبلی من بودم.
اصلاح: "...اما خواهی دید که در پس هر رسیدنی..."

سارا محدث جمعه 5 شهریور 1389 ساعت 12:47 ب.ظ http://www.myreflection.blogfa.com

انگار تاریخچه ی شخصی ات را پاک کرده ای...

شب/ شراب/ شبدر

نقطه

نه چیزی را پاک نکرده ام
شب هست شراب و گاهی شبدر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد