دو سال پیش در ۲۹ تیر ماه روی همچین صفحه ای آوردم نوشتن اش باید همان حوالی باشد دوباره دوست دارم در میان باشد
نگاه تو وقتی خطرناک می شود
تو را دیدم
در میدان انقلاب
رفته بودم کتاب بخرم
ایستاده بودی
بر اندازت می کردم
رفتی
مرا هم بردند
.
.
.
حالا باور نمی کنند
هر چه می گویم
من از کنار آن خواب ها رد نشدم
خواب های من سیاه و سفید است
و از جنس کرباس
کرباس اش راهم که در خیابان گاندی نبافته اند
سر من هم قد این خواب ها نمی شود
من اصلن بنان هم گوش نمی دهم!
من تا به حال شلوار مخمل کبریتی نداشته ام
من بچه حرف گوش کنی هستم!
دست به کبریت های بی خطر نم کشیده نمی زنم
عروسک قشنگ ام را هم روی هیچ رختخواب مورد داری نخوابانده ام
خوب شد تو را ندیدند اگر نه
نگاه ات را
ضمیمه ی پرونده می کردند
دلم گرفته است....، همچون آسمان این روزهای ایرانم.
سلام
وبت واقعا زیباست
سپاس
کار محکمی بود دوست عزیز. فقط با نم کشیده موافق نیستم . زائد به نظر می رسد. وقتی بی خطر بار اصلی را به دوش می کشد نشستن نم کشیده جایی ندارد.ببخشید نا خوانده آمدم و پر ایراد !!
نظرت عزیز. بیایید خوانده یا ناخوانده
اگر نه
نگاه ات را ضمیمه ی پرونده می کردند
.
.
.
این یعنی دوباره خواندم این شعر خوب را.