یک نمی دانم

آمرانه

یک نمی دانم

آمرانه

باشد باشد

 

 

چخماق ها کار نکردند

دست کبریتی هم نبود

پس این آتش از کجا شروع شد

که من در آن وطن کردم

و تو حاضری

از شر گرمای در کنارش

دستان ات را

آواره برف کنی

و در غار یخی سنگر بگیری

وقتی شروعی در کار نبوده است

چگونه می توانم

به باور جرقه و بارقه ایمان بیاورم

بگویم همه چیز تمام شد

وقتی شروع اش را من نبودم

تو نبودی

هیچ کس نبود

پایان اش از دستان من فرار می کند

باشد !

تمام این آتش را

شعله شعله

می بلعم

تا دستان تو در برف

برف اش کبود نشود

پروانه نه !

تنها گاهی در کنارش بنشین

میله ای بردارو هم  بزن

آتش معبد آناهیتا را

تنها باد و شن خاموش نکرد

 

 

( احتمالن سال هشتادو شش )

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد