یک نمی دانم

آمرانه

یک نمی دانم

آمرانه

شصت و چند کیلو گرم

 

 

به زیارت دریا می روم  

از چند شنبه بازاری  

دو متر طناب اعلای پنبه ای خواهم خرید 

نه! نه ! 

برخواهم گشت این خاک شادمان   

مسمومیت حاد غذایی و 

موج استفراغ  

بر خواهم گشت 

درخت دخیلی خواهم یافت  

تک درختی کهن در دشتی پیرتر از آرزوهای این مردمان  

صبر خواهم کرد تا خیل دخیل و خیال به خواب بروند  

آنگاه سنگین ترین دخیل را 

به درخت معجزتی نابکار خواهم بست 

ایمان دارم 

که صبح  

این گره باز خواهد شد 

و من مراد خواهم یافت 

و من مراد خواهم یافت!

نظرات 2 + ارسال نظر
شازده خانوم دوشنبه 28 بهمن 1387 ساعت 06:39 ب.ظ

سلام دوست خوبم
باید ببخشید من عمل جراحی داشتم و فعلا در خونه به استراحت مشغولم.
تهران اومده بودی؟

لعنتی یکشنبه 25 اسفند 1387 ساعت 12:40 ب.ظ

سلام !
آمدم عیدی تبریک بگویم خیلی سعی کردم که جمله ای زیبا بنویسم برای تبریک سال نو ولی حوصله اش نبود حقیقتش و از آن طرف گفتن این که عیدت مبارک سال خوبی داشته باشی همان قدر به نظرم مسخره است که توی مجلس ختم آشنایی به بازمانده ها بگویی:غم آخرتان باشد بقای عمر شما.. و حتی همین دوخط نوشتنم را هم فکر کنم باید کپی پیست کنم برای همه دوستان که اصلا حال برای هر کس چیزی نوشتن هم نیست!
به هر حال عید آخرت نباشد اگر دوست داشته باشی البته!
خداحافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد