یک نمی دانم

آمرانه

یک نمی دانم

آمرانه

دخیل

 

 نذر کده ام

 

 می ترسم

درخت را

به درد سر بیندازم

نذر کرده ام

 تمام نخ ها و لته های بسته به درخت کهنه ی پسته را

باز کنم

در حجم یک شب

 رها کنم با باد

مثل آرزو های پاییزی

اما درخت..