به غار انزوای من نیا
اما اگر
خواستی گاه سرک بکش
غار نبشته های خط خطی
این جا هم پای غریزه می لنگدو
جنازه ی من
به آخر هفته نمی رسد...
اول فرار می کنی
در کوچه های شب
بعد چند قدم
خیره نگاه می کنی
نگاه گربه ای
پخ ات نمی کنم دورر می شوم
ادامه...
کاش قسمت اول ( تا به دردسر بندازم ) می اومد آخر به جای مثل آرزوهای پائیزی... من یک کم مشکل دارم با این جمله در این شعر. اما از اون شعرهایی بود که موضوعش برای من جدید بود. به قول یکی از دوستان کاش به ذهن من رسیده بود.:) ممنون از نقدهایی که برام مینویسید.سازندس
سلام و آفرین.. شعر زیبائی بود.. شعری که توجه منو جلب کنه خیلی کم پیدا میشه!.. باور کن.. با قدرت ادامه بده.. موفق باشی
کاش قسمت اول ( تا به دردسر بندازم ) می اومد آخر به جای مثل آرزوهای پائیزی...
من یک کم مشکل دارم با این جمله در این شعر.
اما از اون شعرهایی بود که موضوعش برای من جدید بود.
به قول یکی از دوستان کاش به ذهن من رسیده بود.:)
ممنون از نقدهایی که برام مینویسید.سازندس
ماهم تورا هستیم برو
آن شب چرت هم بود و یک داستان از چند نفر و بسیلری چیزها که بیشتر نبودند تا بعد که لینکت کردم
سلام خوشحالم که به من سر زدید و ممنون
برادر عزیزم شعر زیبایی بود از آن لذت بردم. به اندازه خودم دوست دارم.
لام من وبم لعنتی ۲ است و ایمان لعنتی اشتباه گرفتی
درود
آقای توکلی
از اینکه لطف کردید به دانوش لینک دادید سپاسگذارم
بدرود و موفق باشید
.... بدون اینکه به تو فکر کنه به این فکر میکنه که چند نفر این نذر رو کرده اند ؟!
خب این که خیلی قشنگه!