یک نمی دانم

آمرانه

یک نمی دانم

آمرانه

ویرجینیا وولف

 

                              

                     سالمرگ  ویرجینیا وولف                           

به سال ما هشت فروردین

 

 

دوباره صداهایی می شنوم
 ویرجینیا وولف رمان نویس بزرگ بریتانیایی در صبح بیست و هشتم مارس سال 1941، پشت میز کار خود نشست و یادداشتی برای همسرش " لئونارد وولف " نوشت و درحالی که نجواهای همیشگی را در گوش داشت با عبور از میان باغ با جیب هایی پر از سنگ به سمت رودخانه حرکت کرد. نامه وداع وولف با دنیا که در چنین روزی نوشته شد :

مطمئن ام که این بار بهبود پیدا نمی کنم. دوباره صداهایی می شنوم. نمی توانم حواس ام را جمع کنم. پس کاری را می کنم که به نظر ام درست می رسد.

تو (لئونارد) به من خوشبختی ای را داده ای که در تصور نمی گنجد. تو هر کاری که می توانستی برایم کرده ای. فکر نمی کنم کسی به اندازه ما خوشبخت بوده باشد؛ تا زمانی که این مرض وحشتناک همه چیز را از هم پاشید.

بیش از این نمی توانم، تحمل کنم. می دانم که دارم زندگی تو را نابود می کنم. می دانم که بدون من می توانی با خیالی آسوده کار کنی؛ خواهی کرد، می دانم. می بینی! حتی همین را نمی توانم درست بنویس ام، درست بخوانم.

من تمام خوشبختی ام را به تو مدیون ام. این تنها چیزی است که می توانم بگویم. تو با من بی نهایت صبور و واقعا مهربان بوده ای. می خواهم بگویم که همه این را می دانند.

اگر واقعا کسی می توانست زندگی مرا نجات دهد، این شخص فقط تو بودی. من همه چیزم را از دست داده ام، جز باور خاطره خوبی های تو.

نمی توانم بیش از این زندگی تو را خراب کنم. فکر نمی کنم هیچ کسی آنقدر که ما بوده ایم، خوشبخت بوده باشد.

ویرجینیا

 


نظرات 1 + ارسال نظر
شازده خانوم چهارشنبه 8 فروردین 1386 ساعت 11:58 ب.ظ http://shazdekhanoom.blogsky.com

من هر وقت اسم ویرجینیا رو میشنوم یاد فیلم ساعتها می افتم.بعضیها بااینکه عمرکوتاهی دارند اما پربار هستند.
و اینکه عجب شوهری خوبی داشته این خانوم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد