شعری از برتولت برشت به نام درباره ی بهار برگردان علی عبداللهی

 

دیر زمانی پیش از آنکه ما

آزمندانه به نفت  آهن و آمونیاک روی آوریم

هر سال در زمانی معین

درختان ناگزیر و شتابان سبز می شدند

ما همگی به یاد می آوریم

روزهای بلند را

آسمان روشن را

و دگرگونی هوا را

که فرا رسیدن ناگزیر بهار را نوید می دادند

با آنکه در کتاب ها هنوز هم

درباره ی این فصل فرخنده نکاتی می خوانیم

اما دیری است بر فراز شهر های ما

دسته های آشنای پرندگان مهاجر دیده نشده است

باز کسانی که در قطار می نشینند  زود تر از دیگران

فرارسیدن بهار را در می یابند

زیرا دشت ها آمدن آن را

مانند گذشته آشکارا نشان می دهند

گرچه به نظر می رسد که بر فراز شهر ها

توفان ها در گذزند

اما آن ها تنها

آنتن های بام های ما را لمس می کنند

 

این هم از بهار برشت .امیدوارم سال نو سال بسیار بسیار بدی نباشدآخرسالی که نکوست از آخر اسفندش پیداست.