یک نمی دانم

آمرانه

یک نمی دانم

آمرانه

نگاه تو وقتی خطر ناک می شود

 

 

تو را دیدم

در میدان انقلاب

رفته بودم کتاب بخرم

ایستاده بودی

بر انداز ات می کردم

رفتی

مرا هم بردند

.

.

.

حالا باور نمی کنند

هر چه می گویم

من از کنار آن خواب ها رد نشدم

خواب های من سیاه و سفید است

و از جنس کرباس

کرباس اش راهم که در خیابان گاندی نبافته اند

سر من  هم قد این خواب ها  نمی شود

من اصلن بنان هم گوش نمی دهم!

من تا به حال شلوار ... کبریتی نداشته ام

من بچه حرف گوش کنی هستم!

دست به کبریت های بی خطر نم کشیده نمی زنم

عروسک قشنگ ام را هم روی هیچ رختخواب  مورد داری نخوابانده ام

 

خوب شد تو را ندیدند اگر نه

نگاه ات را

ضمیمه ی پرونده می کردند

می ترسم بخوابم خواب ببینم!

 

نظرات 5 + ارسال نظر
hanie شنبه 30 تیر 1386 ساعت 07:06 ب.ظ

پس می شه خواب رفت و خواب دید
ولی نشده تا حالا

نسیما شنبه 30 تیر 1386 ساعت 09:42 ب.ظ

سلام دو سه روزه که من اینترنت ندارم کابل برگردانه حتما سر فرصت سر می زنم و می خوانم

سیامک سه‌شنبه 2 مرداد 1386 ساعت 11:40 ق.ظ http://www.boof60.blogfa.com

حرافی می کنی آمر! من فکر می کنم هرکس قبل از این که بخواهد شاعر بشود باید جهان خودش را باز تعریف کند آنهایی هم که با شعر حرف می زنند معلوم است که راههای دیگر حرف زدن را بلد نیستند.شعر تجربه یک جهان دیگر است که ممکن است اتفاقا قابل لمس با جهان ما هم باشد.ساختار پیشبرد روایت هم در شعرت زیاد به دلم ننشست پیشبرد روایت خیلی محتاطانه بود کمی سبک روایتت کردنت را عوض کن
موفق باشی

شازده خانوم دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 08:50 ق.ظ http://shadzekhanoom.blogsky.com

سلام/
چی شده؟؟؟؟؟/
چرا ناراحتی ؟؟؟
مشکلی پیش اومده؟؟/

شازده خانوم دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 08:56 ق.ظ

از ؛
نگاه ات را ضمیمه ی پرونده می کردند
خوشم اومد اما یک غربالگری نیاز داره ولی لحظات درخشان رو میشه توی شعر پیدا کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد