زیر دندان شان است
هنوز مزه زنای دیروز شان
و دست های شان سنگ می زنند
همه چیز زیر سر قبیله است
انگار هنوزحالا حالا کار دارد ....
این دست های سنگین هنوز روی سر قبیله می چرخد
می زند
می زند می زند تا خون
جنون تا خون فاصله کوتاه می شود
می زند می زند تا کبود شود مثل روزگار ما
و باد نفرین می کند
وشامپانزه ها خوش حال می شوند
که آدم نشدند
حاشا می کنند
که پسر عمویی داشته اند
این دست های سنگین هنوز می چرخد
روی سر...
سلام من از شعر خوشم آمد به آن لینک دادم راستی یک زن نه ان زن
از بابت لینک دادن به وب هم ممنون
اول این که می چرخد نه می شرخد و دوم این که حاشا نه این که هاشا و سوم این که واقعا برای خراب کردن همین شعر نصمه ونیمه خوبت کلمه بهتر از شامپانزه پیدا نکردی و چهارم این که ...برای امروز دیگر بس است!
این که در کمال تاسف شما آن قدر باهوش نیستید که بفهمید من اگر می خواستم اسم و فامیل مرا کسی بداند آن را به عنوان آدرس سایت یا عنوان وبلاگم انتخاب می کردم اصلا برایم مهم نیست اما این برایم مهم است که لطفا اسم و فامیل مرا از کنار آدرسم پاک کنید.
سلام ممنون که سهل انگاری ها و اشتباهات مرا تصحیح کردی چون اصلن دقت نکرده بودم و این خیلی بد است
من این شعر رادر شرایط خوبی تایپ نکردم و از روی نوشته هم نبود تا افتضاح نشود
و این ها اصلن دلیل نمی شود
اما دوباره ممنون من یاد گرفتم جدی تر باشم در این دنیای مجازی
تو همان قدر که شاعر خوبی هستی ویراستار خوبی هم هستی تصحیح شد.
حق با شما ست من تازگی آن قدر با هوش نیستم بعضی از بچه ها هم بر خلاف شما رک می گویند خنگ شده ام هر چه از سن و سال ام می گذرد بر خلاف همه در این موارد خنگ تر می شوم شاید دقت کرده باشید که من حتی پیام ها را تصفیه نمی کنم
اشتباه من است که شیوه ی خودم را به دیگران تعمیم دادم
حسب الامر شما اجرا شد